معرفی اجمالی محصول
لبخند زنان یا طرز تهیهی یک وعده عشق
معرفی کتاب «لبخندِ زنان یا طرز تهیهی یک وعده عشق»
این اثر داستانی فرانسوی است که ماجرای آن در دل شهر پر زرق و برق پاریس جریان دارد. در این کتاب میتوان کمدی رمانتیک را همراه با کمی سحر و جادو به وضوح مشاهده کرد. این اثر نوشته نیکولا بارو است که توسط سجاد تبریزی ترجمه و در نشر آموت چاپ شده است.
کتاب «لبخند زنان یا طرز تهیهی یک وعده عشق» ماجرای زندگی اورلی بعد از شکست عشقیاش
شخصیت اول این رمان، دختر جوانی به نام اورلی است، او صاحب رستورانی در پاریس است، اما به تازگی از سوی عشقش طرد شده و شکست عشقی خورده است، او با خواندن یک رمان دوباره به زندگیاش بازمیگردد، شخصیت این رمان همچون شخصیت اورلی است، نویسنده رمانی که اورلی را نجات داد، شخصی است که به دور از همه در جایی خلوت زندگی میکند و کلکسیونی از خودروهای کلاسیک دارد، اورلی با او تماس میگیرد، اما ویراستار رمان، مانع ارتباط میان این دو میشود...
اگر میخواهید بدانید که اورلی چگونه بعد از شکست عشقیاش دوباره طعم زندگی را چشید و چگونه با نویسنده رمان ارتباط برقرار کرد، توصیه میکنیم که این رمان زیبا و رمانتیک را بخوانید.
در قسمتی از رمان میخوانیم:
بنا بر تئوری من، می توان کسانی را که رمان می نویسند و برایمان چیزهایی را تعریف می کنند به سه گروه تقسیم بندی کرد.
گروه اول کسانی هستند که فقط در مورد خودشان می نویسند. برخی از آنها در زمره بزرگان ادبیات قرار دارند.
گروه دیگر استعداد رشک برانگیزی برای ابداع داستان دارند. آنها وقتی در قطار هستند و از پنجره به بیرون نگاه می کنند، به یکباره، ایده ای به ذهنشان می رسد.
و در نهایت، کسانی هستند که من آنها را نویسنده امپرسیونیست ارزیابی می کنم. آنها استعداد پیدا کردن داستان ها را دارند.
آنها با چشمانی باز دور دنیا می گردند، موقعیت، فضا و دیدنی ها را گلچین می کنند؛ انگار گیلاس از درخت می چینند.
یک ژست، یک لبخند، شیوه ای که کسی موهایش را عقب می زند یا بند کفش هایش را می بندد… اینها لحظاتی هستند که پشتشان داستان ها مخفی شده اند.
آنها دو عاشق را می بینند که در یک عصر دلپذیر کنار رود سن قدم می زنند و از خود می پرسند، زندگی آنها را به کجا می برد. آنها به قهوه خانه ای می روند و در آنجا دو دوست را می بینند که با حرارت در حال صحبت کردن هستند. هیچ کدام هنوز نمی دانند که به زودی یکی از آنها با دوست جدیدش به دیگری خیانت می کند. آنها از خود می پرسند: «آن زن با چشمان غمگین که در مترو روی صندلی نشسته بود و سرش را به شیشه تکیه داده بود کجا می رود.»
آنها در صف مقابل سینما می ایستند و از صحبت های غیر قابل باور و مضحک یک زوج پیر با گیشه دار که از او تخفیف دانش آموزی می خواهند، سورپرایز می شوند – از این بیشتر دیگر نمی شود خلاقیت به خرج داد! – آنها به نور ماه کامل می اندیشند که خود را روی رود سن مثل تالابی از نقره گسترده است و در این حال دل هایشان پر از کلمه می شود.